درباره وبلاگ سلام به همه هموطنان عزیز و فارسی زبانان محترم من شفیع سروش هستم حدود 15سال است که در کشور هالند زندگی میکنم متولد کابل هستم وتاحدود 19 سالگی در انجا زندگیمی کردم به دلایل ناامنی و... به کشور هالند مهاجرت کردم ودر انجا تشکیل خانواده دادم واکنون این خلا رادر خود حس میکنم که من کی هستم ؟ ریشه ام کجاست ؟ واکنون در کجا هستم واین وبلاگ را بدین منظور که این خلا وجودی خود را پر کنم والتیامی باشد برای دل من که دوری وطن را دیگر نمیتواند پرکند وبرای شما عزیزان افغان داخل وافغانان دور از وطن باشد که چشمهایمان به نور ان سرزمین الماس نشان منور گردد وهمگی در کنار هم در افغانستان عزیز به خوبی وخوشی زندگی کنیم انشالله آرشيو وبلاگ افغانستان عزیز خوش امدید شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : افغانستان عزیز
ادبیات افغانستاناز ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
در قانون اساسی ۱۳۴۳ خورشیدی / ۱۹۶۴ میلادی، نام پشتو و دری به عنوان زبانهای رسمی افغانستان آمدهاست. احیای واژۀ کهن دری به این معنی است که در نظر افغانها، کشورشان مهد این زبان در نظر گرفته شدهبود. از این رو تلاش شد تا از کاربرد کلمه فارسی، که به معنای زبانِ فارس است، به شدت اجتناب شود. با توجه به این نکته، ما میتوانیم توسعه ادبیات دری و یا "فارسی" را در واحد سیاسی به نام افغانستان در نظر بگیریم. پس از قتل نادرشاه افشار (۱۱۶۰ ه. ق. /۱۷۴۷ میلادی)، و تشکیل دولت مستقل افغان توسط احمدشاه دُرّانی (سلطنت ۱۱۲۶ش/۱۷۴۷م-۱۱۸۶ق/۱۷۷۲م)، خراسان (افغانستان امروزی) همچنان نقش دیرینهٔ خود را بعنوان مرکزیت ادبیات فارسی و انتقالدهندهٔ جریان ادبی بین فرارود (ماوراءالنهر) و هندِ گورکانی ادامه میداد. پیش از صفویان، ارتباط ادبی بین ایران و هند از طریق خراسان و سیستان (افغانستان امروزی) صورت میگرفت. تحولات سیاسی، هم در ایران و هم در افغانستان، بعد از قتل نادرشاه افشار، و در طی سدههای ۱۹-۱۳ام میلادی، به کاهش و حتی قطع روابط ادبی افغانستان با ایران انجامید. اما نقش افغانستان در انتقال فرهنگ و ادبیات فارسی بین فرارود و هند تا حدود سال ۱۹۲۰/۱۳۳۸ ادامه یافت. در دورههای یادشده، سبک هندی در ادبیات فارسی در فرارود، خراسان و افغانستان (که آنزمان مناطق غربی پاکستان و مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان امروزی را تشکیل میداد) نقش برجستهای داشت. ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴-۱۱۳۳ / ۱۶۴۴-۱۷۲۰) در نظم و نثر از بهترین نمونههای سبک هندی و حتی بنیانگزار این سبک بهشمار میآید. آثار وی در ماوراءالنهر و افغانستان، در میان خواص و عامهٔ مردم استمرار مییابد، چنانکه برخی ترانههای عامیانهٔ مردم ماوراءالنهر و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است، ولی در سدهٔ ۱۲ و اوایل سدهٔ ۱۳ام هجری قمری در ایران فراموش میشود. قُطبالارشاد به عربی و طریق الارشاد به فارسی، از آثار (متوفی ۱۷۸۱/۱۱۹۵) است که همراه با مکتوباتش منابعی غنی از موضوعات عرفان و [۱] از (۱۱۴۰-۱۲۲۵ / ۱۷۲۷-۱۸۱۰) نیز معدنالاسرار، که تفسیری از قرآن است و تألیف آن در (۱۱۷۳ / ۶۰-۱۷۵۹) تکمیل شده، و همچنین حقائقالمعارف، اثری منظوم به سبک مثنوی مولانا بلخی، و شورِ عشق، که یک دیوان شعر است و دوبار به چاپ رسیده، بجای ماندهاست. در عصر تیمورشاه درانی (سلطنت ۱۲۰۷-۱۱۸۷ / ۹۳-۱۷۷۲)، فرزند احمدشاه، هنوز سنتهای دیوانی و آرایهها و پیرایههای دربارهای پیشین رعایت میشد. او با تکیه بر تاجیکها، قزلباشها و عناصر شهری و آنانکه به هویت ایرانی خویش پایبند بودند، کشور را اداره میکرد. تیمورشاه به شعر و شاعری علاقهٔ بسیار داشت و به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل میگفت. علاقهٔ او به شعر و ادب فارسی دری به حدی بود که امور دیوانی و کشورداری را در گوشه و کنار کشور به شاعران عصر واگذار کرده بود. ، ، و از شاعران و ادیبان این عصر، و صاحب مناصب و سمتهای دولتی بودند. آوازهٔ شعردوستی و شاعرپروری دودمان دُرانی به حدی بود که برخی از سخنوران فارسیگوی از ایران، به قصد پیوستن به دربار او روانهٔ کابل میشدند. و از این گروه سخنوران است. (متوفی ۱۲۵۹/۱۸۴۳) یکی دیگر از شاعران برجستهٔ این دوره است که از وی یک دیوان و شرح منظوم از یوسف و زلیخا (که در سال ۱۲۳۹/۱۸۲۳ تکمیل شد) بهجای ماندهاست. (۷۱-۱۲۱۲ / ۱۷۹۸-۱۸۵۴)، یکی از چندین فرزند است که به پیروی از سبک صائب و بیدل شعر میگفت و از وی دیوان شعری بهجای ماندهاست. دو پیرو دیگر سبک بیدل، (۱۹۰۰-۱۸۳۰)، شاعر برجسته و فرزندش (۹۲-۱۲۷۲ / ۷۵-۱۸۵۵) هستند که محمدامین عندلیب علیرغم عمر کوتاهش از خود دیوان شعری بهجای گذاشتهاست. میرزا محمدنبی واصل (۱۲۴۴-۱۳۰۹ / ۹۲-۱۸۲۸)، ملقب به دبیرالمُلک، از شاعران پارسیگوی و دبیر دربار امیر شیرعلیخان و امیر عبدالرحمنخان، پادشاهان افغانستان بود. او در شعر فارسی پیرو حافظ است و سبک عراقی را در افغانستان زنده کرد. مهارت او در غزلسرایی بودهاست.[۲] در افغانستان دو تحول در حوزهٔ ادب این کشور رُخ داد: یکی در حدود سال ۱۸۵۰ به اینطرف، زمانیکه آثار ادبی در هند به چاپ میرسید، و بعدها چاپخانههای کابل، بخارا، خجند، و تاشکند هم در دسترس ادیبان افغان قرار گرفتهبود. تحول دوم در آغاز سدهٔ بیستم بوقوع پیوست، زمانیکه تأسیس (تکمیل در ۱۳۰۷ / ۹۰-۱۸۸۹: که در سال ۱۳۳۶ ش. /۱۹۵۷ دوباره به چاپ رسید)، اثری از یعقوب علی خافی، و سید جمالالدین اسدآبادی، و فیضمحمد کاتب هزاره (که دورۀ چهار جلدی نسخههای خط آن، پس از مرگ حبیباللهخان، به خط خوش نستعلیق خودِ فیضمحمد کاتب هزاره نوشته شده و نوشتن آن در سال ۱۳۰۴ خورشیدی به پایان رسیده و امروز در آرشیو ملی افغانستان بایگانی شدهاست.[۳][۴]) نخستین روزنامه افغانستان، اردو زبان هند نمونهبرداری شده بود. نوآوریهای عصر امیر حبیبالله در حوزۀ آموزش و فرهنگ، البته محدود بود و نمیتوانست تغییری عمده در ادب و فرهنگ ایجاد کند. ظهور محمود طرزی (۱۲۸۲-۱۳۸۵ / ۱۸۶۵-۱۹۳۳) در قلمرو ادب و فرهنگ این دوره، نقطۀ عطفی به شمار میرود که تحول و تجدد نسبی را در حوزۀ ادب و فرهنگ کشور در دهههای پس از ۱۳۲۰ خورسیدی معطوف به خود کردهاست. وی که بیشتر دوران جوانیش را در دمشق و استانبول گذرانده بود، به ادبیات فارسی رنگ و گونۀ خاور میانهای (بجای هندی) داد. طرزی چندین اثر را از تُرکی به فارسی ترجمه کرد، که آثاری از ژول وِرن (Jules Verne) از آن جمله بود. وی از سال ۱۳۲۹/۱۹۱۱ تا ۱۳۳۶/۱۹۱۸ جریدۀ سراجالاخبار را به نشر رسانید و مقالههای او در این نشریه از جمله پیشزمینههای اندیشۀ تجددطلبی در افغانستان محسوب میگردد. سراجالاخبار به سبب مبارزه با استعمار بریتانیا، دفاع از آزادی زنان، نشر ادبیات فارسی و زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و کمک به رشد پدیدۀ ترجمه در افغانستان، یکی از جراید ممتاز منطقه به شمار میآید و تأثیر آن بر فارسیزبانان آسیای میانه، شبهقاره هند و حتی ترکیه محقق مینماید. این نشریه در پرورش حس وطنخواهی و «ملیت افغان» نیز مؤثر بودهاست. تغییر نام سراج الاخبار به سراج الاخبار افغانیه (از شم ۶ س ۱ به بعد)، و نیز تغییر نام مدیر مسئول آن از محمود طرزی به محمود افغانی، گویای گرایش وطنخواهانۀ این نشریه و تأثیر آن در تعالی و رشد «ملیت افغان» است.
تجددطلبی امانالله خان، خصوصاً پس از سفر هفت ماهۀ او به غرب (۱۳۰۶ش/۱۹۲۷م) آشنایی تحصیل کردههای افغانستان را با زبانها و ادبیات غربی بیشتر کرد. شاعران و نویسندگان این دوره به مضامین و مسائل اجتماعی روی آوردند و در دفاع از استقلال ملی و ملیت سرودند و نوشتند؛ با اینهمه، در این دوره، نه صُوَری جدید از شعر مجال طرح یافت، و نه جانی تازه در کالبد شعر سنتی و رایج کشور دمیده شد. بعضی از شاعران این دوره چون محمود طرزی فقط توفیق یافتند تا در نظم جای کلمات شاعرانه می و پیاله و لاله و خط و خال شعر کهن را با واژههای ناشاعرانه توپ، تفنگ، الکتریک، تلگراف و... پر کنند. همین مقدار دگرگونی هم در شعر روزگار امانالله، گامی به پیش تصور میشد. شاعرانی چون (۱۲۵۲-۱۳۱۲ش) هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد کردند. از دیگر شاعران ممتاز و دارندۀ دیوان شعر در این دوره میتوان از ، متخلص به پریشان نام برد که به پیروی از سبک عراقی قصیده میگفت. وی اشعار اقبال لاهوری (به زبان اردو) را با عنوان لا¸لی ریخته به نظم فارسی ترجمه کرد. (د ۱۳۲۲ش/۱۹۴۳م) نیز از دانشمندان ادیب عصر امانی است که در شعر، خود را «شیفتۀ طرز بیدل و کلیم» معرفی میکرد. یکی از اهداف محمود طرزی، که در مجموع توفیقی نداشت، واداشتن شاعران به پرداختن به موضوعات مدرن اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بود. شاعرانی چون عبدالعلی مُستغنی (۱۲۹۲-۱۳۵۲ / ۱۸۷۵-۱۹۳۳)، و حتی حافظ عبدالله قاری (۱۲۸۸-۱۳۲۲ خ. /۱۸۷۱-۱۹۴۳) و (۱۳۳۰ خ. /۱۹۵۱) که هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد کردند، اما همین شاعران بیشتر غزلیات را به سبک هندی میسرودند. قاری، و بدنیال وی بیتاب، در عهد سلطنت ظاهرشاه لقب ملکالشعرا یافتند. (۱۲۵۸-۱۳۲۳ خ. /۱۸۴۲-۱۹۴۴)[۵]؛ [۶]؛ (۱۲۹۸-۱۳۴۴ خ. / ۱۸۸۱-۱۹۲۶)؛ مؤلف بچاپرسیدۀ دستور زبان فارسی؛ ؛ و از دانشمندان ادیب عصر امانی هستند که به سبک هندی وفادار ماندند. گفتنی است در میان ادیبان نقاد و طنزنویس این دوره باید از ، متخلص به گوزک یاد کرد. از او دیوانی در هرات در سال ۱۳۱۰ خ. /۱۹۳۱ به چاپ رسید. از شاعران برجستۀ معاصر، خلیلالله خلیلی (زادۀ ۱۲۸۸ خ. /۱۹۰۹)، از طرفداران سبک خراسانی است و دو جلد از اشعار او در ایران به چاپ رسید. از شاعران برجستۀ دیگر میتوان به [۷]، و [۸] اشاره کرد که همگی این ادیبان پیرو سنتهای ادبی بوده و به آن ارج نهادند. شاعرانی چون ،
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل
لینک هوشمند
|
||